ضرورت گذار از دولت قومی به  دولت ملی

بعد از تو رمز عشق به قرآن نهفته ماند          ارشاد تو به رگ رگ انسان نهفته ماند

در تار تار ریش سپیدت ز روزگار         صد درد و رنج و شکوه و حرمان نهفته ماند

در لابلای سایه و مژگان چشم تو                 تاریخ مزد آبله پاهان نهفته ماند

با درود و سلام بر روح پاک پیشوای شهید ، پرچمدار عدالت اجتماعی و استوره ضد استبداد ، انحصار گری و نظام قبیله سالاری ، شهید استاد مزاری (رح ).

ما دراستانه شانزدهمین سالروز شهادت پیشوای شهید ، رهبر فرزانه  ، پرچمدار عدالت اجتماعی بابه مزاری بزرگ قرار داریم  و به این بهانه امروز گرد هم جمع آمده ایم .

نخست از همه  شانزدهمین سالروز شهادت پیشوای شهید بابه مزاری (رح) را  از جانب شورای موئسسین ، هیئت اجرائیه  و تمام اعضای  بنیاد رهبر شهید بابه مزاری  در سویدن خدمت شما حضار گرامی ، خواهران و برادران ، خانوداه های شهدا  و خانواده داغ دیده رهبر شهید  تسلیت عرض میدارم.

همچنین سپاسگذارم از برادرانیکه  تلاش ورزیده  زحمت کشیده و مراسمی را با چنین عضمت و شکوه برگزار نموده اند . و از خداوند برای شان اجر و پاداش آرزو مینمائیم .

موضوع قابل بحث امروزی  ما ضرورت گذار از دولت قومی به دولت ملی است و همچنین نقش و اندیشه رهبر شهید در حمایت و پشتیبانی از دولت ملی  و مبارزه  علیه دولت های قومی ، قبیلوی و انحصاری را  با اساس و پیشینه نظام قبیله سالاری در تاریخ معاصر کشوربا آفت ها و راه حل های آن در اینده   مورد بحث و مرور قرار میدهیم .

تاریخ معاصر افغانستان  شاهد سلطه و حاکمیت سردمداران قبیلوی  بر ملیت های ساکن در این کشور بوده  و است .

در حالیکه نظام شهروندی در کشور ما از قبایل و اقوام گوناگون ساخته شده ،اما  حاکمیت ها در این کشور  قبیلوی بوده و همیش قبایل حاکم  با هیله و نیرنگ ، برای بقای حاکمیت شان  تلاش ورزیده اند .

سرزمین افغانستان  کنونی  در دهه میانه قرن هجدهم  میلادی  توسط احمد خان ابدالی  یا احمد شاه درانی  پس از جدایی از پیکر امپراطوری خراسان کبیر و به یک کشور با نام  و شناسنامه جدید و با  برنامه ریزی  و اهداف مشخص، اساس گذاری گردید.

در هر برهه از زمان  با به قدرت رسیدن هر زمامداری از یک قبیله  دیگر قبایل در انزوا  قرار گرفته و تا مرز  نابودی هویت ، اشغال سرزمین ها و دارایی انها ، کوچ های اجباری  و قتل عام  به پیش رفته اند.

گاهی توسط چهره عبدالرحمن قتل عام اقلیت ها صورت می گرفت و گاهی  توسط نادر و ظاهر در سیاه چال ها نخبه گان و سیاست مداران اقوام انداخته و سر به نیست می شدند و گاهی با تغییر چهره اما با همان قلب مملو از قصاوت و بی رحمی  بنام طالب نسل کشی را آغاز کردند . اما هدف یکی بوده و است که عبارت از همان استقرار و استحکام حکومت انحصاری یک قبیله بر دیگر ملیت ها در افغانستان باشد.

پس از به قدرت رسیدن حکومت مجاهدین  در اغاز دهه هفتاد خورشیدی ، در حالیکه  درد و رنج  جهاد و مهاجرت را  تمام اقوام ساکن در کشور  بطور مساویانه  متحمل شده بودند  اما  احزاب سیاسی  و جهادی  قابض بر چهار دیواری ارگ ، در تلاش تاسیس  یک حکومت قبیلوی متعصب تر و انحصاری تر شدند.

رهبر شهید استاد مزاری بزرگ (رح ) یگانه شخصیت ملی و سیاسی بود که در همان برهه پر تشنج یگانه راه حل معضل سیاسی افغانستان  را در تشکیل  دولت ملی  میدید و بار ها اظهار داشت  که  اگر میخواهید  دیگر دود بارود از کشور پاک و رنج و غم از چهره مردمان این سرزمین بطور دائم برچیده شود، ملت ها و احزاب سیاسی در کشور باید همدیگر را تحمل نمایند و هیچ ملتی در صدد محو و نابودی ملیت های دیگر نباشند .

در عصر حاکمیت احزاب جهادی ، همان اشخاصی که خود  داد از ستم ملی میزدند و همیش خود را محروم و مظلوم  می پنداشتند، برای گسترش و پایداری حکومت انحصاری شان تخت شان را بر دریاچه خون رعیت بنا نهادند و برای استحکام و گسترش قلمرو حکومت شان نیمی از شهرکابل را با شهروندانش یکجا با آتش توپ و تانک  سوزاندند .

 در همچون زمانی ، شهید مزاری  خواهان  حکومت ملی بود و حتی  پیشهاد نظام فدرالی را نموده و نظام فدرالی را بهترین گزینه  برای  رشد و ترقی افغانستان  می پنداشت .

طالبان با اندیشه  ارتجاعی  شان پارا از همه فراتر گذاشته و به فکر تشکیل حکومت  قبیلوی  دارای عقیده و مفکوره  مرد سالاری بوده و هستند که رشد جامعه را  باعث تباهی کشور می پندارند و علم وفرهنگ را  جاده  ظلمت میدانند اما  جهل ، بیسوادی ، خود کشی و ریختن خون انسانهای مظلوم و بی گناه  را  شاهراه  متصل به بهشت الهی میشمارند.

پس از فروپاشی نظام سیاه طالبانی ، وعده های  نظام دموکراسی ، مردم سالاری ، تساوی حقوق مرد و زن ، ازادی بیان و اندیشه ، ازادی عقاید ، حکومت به شکل مشارکت ملی و غیره شعار های زیبا و نقاشی شده یی  اند که با ورود نیروهای خارجی  سرازیر افغانستان گردیده اند .

اما  استعمار جهانی  پس از سرنگونی حکومت تروریستی طالبان، مهره یی را جانشین حکومت طالبان نمود که در ظاهر میانه رو ، بی پشتیبان  و کم تعصب تر از دیگران به نظر میرسید . اما با گذشت زمان و پس از تسلط کامل بر چهار دیواری ارگ  که همان مصدر قدرت سیاسی در افغانستان به شمار می اید ،  این فرد معتدل و کم تعصب به متعصب ترین فرد تاریخ تبدیل شد و پا را جای پای اجداد و اسلافش گذاشته و دولت را به سوی   تک قومی و قبیله سالاری به پیش برد که همانند اجدادش  بعد از تصاحب کامل قدرت ، یاران قدیمی اش را  در حاشیه رانده و به جای آنها آغوشش را برای برادران ناراضی و هم قبیله  اش یعنی طالبان باز نمود .

در افغانستان بقای نظام تک قومی و قبیله سالاری  به معنی ادامه نابودی و بربادی اقوام دیگر ساکن در کشور خواهد بود و اکنون زمان آن فرارسیده است که دیگر بساط این گونه نظام ها برچیده شود و در بدل نظام مستحکم ملی  با پایه و اساس دموکراسی و عدالت اجتماعی  با پشتیبانی کامل تمام مردم افغانستان اساس گذاری گردد.

در غیر ان با به قدرت رسیدن یک قبیله  بقیه اقوام و ملیت ها حاشیه نشین گشته و انتظار مرگ تدریجی را خواهند کشید . مردم افغانستان آن روز گار را هر گز فراموش نمی کنند که  مالیات از مردم افغانستان جمع آوری می شد و برای  اهالی قبایلی پاکستان سلاح و هدایا خریداری میگردید .  در حالیکه همین شهروند افغانستان امین  حاکمیت نبود  اما برعکس  هم قبیله پاکستانی حاکم قبیله سالار امین و محرم اداره حاکم  به شمار میرفت .

دولت مردان انحصار طلب افغان  در عصری که  جهان داد از عدالت و حقوق ملیت ها و تساوی حقوق بشر می زنند ، به فکر انکار و نابودی  هوئیت ملیت های دیگر اند و تلاش دارند تا دیگر ملیت ها را بازهم سالیان متمادی در اسارت و استعمار خویش داشته باشند و بر انها هر ظلمی را روا بدارند .

بس است ، بس است دیگر ، اگر نوبتی باشد ، اکنون نوبت از دیگران است .  در بیشتر از دوقرن از ادامه  حکومت قبیلوی  ، کشور ما یک  گام به پیش ننهاده  درحالیکه زمامدار امروزی ما  خود اقرار میدارد که در یکصد سال اخیر کشور ما گامی به سوی رشد و ترقی بر نداشته است اما ما میگوئیم نه  جناب رئیس ، این گزارش را هم مشاورینت اشتباه به تو گزارش نموده اند ، حقیقت این است که جابجا میخکوب نه مانده بلکه  فرسنگ ها به عقب برگشت نموده است .

با دوصد سال حکومت قبیلوی خود ، امروز  در کشور جز فرهنگ  انتحار و قتل و انسان  کشی  چیزی دیگری را دست آورد ندارید . بس است ، بگذارید  این کشور را دیگران  با نوک قلم ها  یا به کفته شما با ریسمان و نخ قالین  شان  شعور دهند و به سوی رشد و ترقی به پیش ببرد .

به باور ما پس از این  حکومتی در افغانستان  موفق  و نظامی در افغانستان  پایدار خواهد ماند که بر اساس و پایه های  ملی استوار باشد و گام های عملی را برای  مشارکت ملی  در ساختار دولت  و انکشاف متوازن تمام مناطق کشور بردارد .

ادعای شرکت در تصمیم گیری های سیاسی کشور ، حق خواستن  و مبارزه علیه انحصار گری و قبیله سالاری به معنی هذف و نادیده گرفتن و یا مقابله و جدال علیه  ملیت های دیگر نیست  بلکه  این خود نمونه از بیداری و توان مندی اقوام است که میتوانند  دوشادوش همدیگر در ساختار و تصمیم گیری های سیاسی کشورشریک باشند ، و افکار بهتری را برای بهبود وضع کشور ارایه بدهند.  تحمل همدیگر نمایانگر بیداری و رشد سیاسی و فرهنگی مردم افغانستان است ، نه دشمنی و نادیده گرفتن حق و حقوق دیگرملیت های ساکن در کشور . به باور ما حق خواستن  معنی  دشمنی را نمی دهد چنانچه رهبر شهید در ان برهه از زمان چی زیبا فرموده است که :

خواست ما این است که جنگ نباشد تفاهم باشد؛ خواست ما این است که حذف نباشد پذیرش باشد؛ خواست ما این است که بیایند یک روز در تاریخ افغانستان ـ افغان ها اثبات بکنند که لیاقت و توانایی این را دارند که مشکل خود را در بین خود ـ خود حل بکنند

نمونه خوبی از عملی شدن طرح رهبر شهید  را  ما در تعیین ریاست پارلمان افغانستان در هفته های گذشته دیدیم ، این نتیجه تحمل و پذیرش ملیت ها بود که  برادران ازبک ما  در حالیکه دارای کمترین نماینده  در پارلمان هستند به ریاست پارلمان رسیدند و بر پر تشنج ترین  معضلهء  سیاسی در کشور نقطه پایان گذاشتند.

برادران . خواهران ! امروز هر ملیتی از افغانستان  نیروی عظیم  تحصیل کرده گان و دانشمندان را در اختیار دارند . و این وظیفه ملی و انسانی هر فرد ازاده و خیر خواه کشور است  که باید دیگر در مقابل انحصار گری و انحصار طلبی همچون دیوار آهنین بایستند .

در شرایط کنونی موجودیت نیروی عظیم انسانی ما در خارج از کشور بالخصوص در جهان متمدن غرب  بی اثر نیست و  نسل های اینده ما در این کشور ها باید  با شعور سیاسی و ملی رشد نمایند و به انها شعور ملی و سیاسی داده شود .

هموطنان ما  که در هر کشور و هر شهری هستند  موجودیت شان  قابل تاثیر در تصمیم گیری های سیاسی در داخل کشور هستند  و این تاثیر گذاری  زمانی مشاهده و شکل عملی به خود میگیرد که مردم ما  آگاهانه و هم آهنگ روابط سیاسی و اجتماعی شان را با سازمان های سیاسی ، اجتماعی و مدنی کشور های میزبان  بطور منظم و هدف مند برقرار نمایند . و به نحوی خود را با جوامع کشور های میزبان متحد و مدغم نمایند که نه هویت خود شان را فراموش کنند و هم از فرهنگ و هویت میزبانان اگاهی  داشته و به تمام معنی یک شهروند اگاه و بافرهنگ همان کشور شمرده شوند .

آن وقت سخن ما  پشتیبان خواهد داشت و هر سخنی که پشتیبان سیاسی داشت ، شنونده دارد و مورد احترام و پذیرش دیگران نیز قرارمی گیرد .

امروز ما می بینیم که  تصمیم گیری های سیاسی برای سرنوشت کشور و مردم افغانستان در کشور های غربی  گرفته میشود پس موجودیت ما هم در این کشور ها چندان ناچیز نیست .  اما اینکه ما نتوانسته ایم خود را در حلقات سیاسی کشور های میزبان  جذب نمائیم ، ضعف از ما است ، به نظر ما جوانان ، دانشمندان و نخبه گان ما  با اهداف نیک و آگاهانه  وارد این مرحله شوند  تا از این طریق  وسیله فشار بر کشور های ثابت شوند که تعیین کننده سرنوشت سیاسی مردم و کشور ما هستند .

به نظر ما این یکی از روش های  مناسبی  برای  شریک ساختن ملیت های محروم ، در تصمیم گیری های سیاسی در آینده کشور میباشد .

به همان اندازه که موجودیت چهره های سیاسی ما در داخل کشور در تصمیم گیری های سیاسی  نقش دارد  به همان اندازه  شرکت و همکاری ما وشما و جلب توجه  ارگانهای سیاسی جهان غرب در مورد سرنوشت سیاسی و آینده مردم ما نقش اساسی را خواهد داشت .

یکی از فرموده های رهبر شهید است که  به ما گوش زد میکند که  همیشه در سرنوشت خود حساس باشید .

و این بر ما است  که باید  در سرنوشت مردم خود خود را شریک بدانیم و از هر تصمیم گیری سیاسی مردم و کشور خود باید اگاهی کامل پیدا نمائیم .

در غیر ان تاریخ تکرار خواهد شد و آنهائیکه  خیال انحصار گری و قبیله سالاری را در سر داشته و دارند  بر مردمان ما کوچی وار هجوم خواهند برد که در صورت به خواب رفته گی ما برما مسلط خواهند شد و خواب دیرینه شان دوباره به حقیقت تبدیل خواهد گشت .

بامید استقرار عدالت اجتماعی در سرزمین جفا کشیده ما افغانستان

درود بر روح پاک شهدای مظلوم کشور ما بالخصوص شهید بزرگوار بابه مزاری (رح)

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .