به مناسبت یازده همین  سالروز رحلت جانگداز پدر بزرگوارم الحاج باشی احمدعلی قاسمی 

پدرجان !

 

پدرجان دیده بسویت نگران است هنوز

غـــــم نادیدن تو بارگران است هــــنوز

                                                                        

                     آن قــدر مهــر و وفا برهــمگان کردی تـو

                     که نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز

 

جلوه گاه نور بادا خــــاک تو              رحمت حق بر روان پاک تو

          پدرجان !   یازده همین  بهار را خانواده ، بدون تو گذراندند  و بهاران

 دیگر را نیز بدون تو خواهند گزراند  . اما  دیده ها  همیشه بر روی دیوار

 نقش میبندد و نواسه هایت  گاه کاهی سوال میکنند که  بابی کجا است

 که ما اورا ندیده ایم ؟  او کجا رفته و کی  برمیگردد ؟ اما همه اعضای

 خانواده  فقط همین جواب را میگویند که اودیگر نمی اید .


اری  پدر جان ! 

تو پدری بودی مشفق ، همسری بودی مهربان ، پدرکلانی بودی دلسوز، اموزگاری بودی  دانشمند و چتری بودی  همچون  سایبان فولادین مقاوم . 

بلی ، همان گونه که  آهوی ازاده در صحرا از وحشت شکارچی ،  روبه صخره ها  و کوه قله ها می اورد ، مانیز هرجابودم در موقع سختی ها  روبه تو می اوردیم  تا از گزند حوادث بارهنمائی های  مدبرانه ات در امان بمانیم . نواسه هایت با شنیدن قصه های جان بخش و دعاهای روح بخشت  جان تازه میگرفتند . 

 آری  پدر جان ! میدانستم که همیش دراذیت  هستی و از ان روزیکه من خودم را شناختم  تا ان روزیکه  بر بالینت گریستم  همیش  با درد ، رنج و نابرابری های  جامعه  دست و پنجه نرم میکردی .

 هرگز یادم نمی اید که یک روز آرام  و  بدور از همه  رنج ها  گذرانده باشی  مگر بعد از انکه همه را وداع کردی .

 بلی پدر جان !

در اوان کودکی  با فقر و تهی دستی  در مبارزه بودی و گاهی از  تعنه اغیار رنج میبردی ، جوانی ات را با کار و مبارزه در مقابل تجاوز گران  کوچی ، اغاز کردی و دوساله دوره مکلفیتت را  در بحرانی ترین شرایط  آب و هوا جوان مردانه با متانت و وقار تمام  گذراندی ،  با فقر چنان دست و پنجه نرم میکردی که گاه برای بدست اوردن قوتی  راهی شالکوت شدی و گاهی گرمای جان سوز سند و مچ را در دیار غیر تحمل کردی  و از عمق کوه ها  نفقه عیالت را بیرون آوردی .

پدر جان !

هرگز فراموش نمیکنم  که  خانواده دونفره ات  در کابل و خودت فرسخ ها  دورتر به کارگری مشغول بودی و گذشته از ان  در صداقت و وطن دوستی چنان شهرت داشتی که  افسران عالی رتبه پاک نفس بر وجوت میبالیدند و خائنین از تو در هراس بودند .

پدرجان  ! هرگز فراموش نخواهم کرد که تصویرکوچک  سیاه و سفید اما  زیبایت  بر روی تابلوی  چوبی رنگ تعمیر شفاخانه چهارصد بستر نصب شده بود و برایت کارگر ممتازرا لقب داده بودند .  اما مدتی نگذشت که به خواطر حق خواهی و حق طلبی ات ، لقب  سردسته تظاهر گننده گان  را برایت دادند و از انجا  با بی عدالتی کامل  به  گل باغ  و رشخور و از انجا به بگرام و قندهار تبدیلت کردند . 

بلی پدر جان  خوب بیاد دارم که درهر جا پامیگذاشتی  افسران خاین از وجود تو در هراس بودند و میگفتند این شخص دیگر گارگران را بیدار میکند و مبادا همانند کابل اینجا دست به تظاهرات بزنند و حق و حقوق شانرا بخواهند .

بروجود مقدست افتخار میکنم که خودت  کارگری بودی  اما رقبایت  افسران و حتی جنرالان خائن اردو بودند و خوب بیاد دارم که تو ازانان هرگر نه هراسیدی بل ، انان از تو دروحشت بودند. 

اری پدرجان ! تو مبارزه ات را حتی در اوان  محاسن سفیدی ات ادامه دادی و در ضمن رنج های روز گار  همیش از بیماری های گوناگون رنج میبردی . 

تو با اشغال کشور توسط شوروی ها  راه هجرت در پیش گرفتی  و در دیار مهاجرت  جبر های بیشماری را در جوار زیارت  امام هشتم از دست  سربازان ایرانی متحمل شدی . راه پاکستان در پیش گرفتی و چهارده بهار عمرت را در شهر های مختلف  پاکستان گذراندی تا اینکه  بعد از تحمل رنج های فراوان  و مراجعه برای معالجه به امریکا  و برگشت از ان دیار و سالها دست و پنجه نرم کردن با بیماری های گوناگون ،  سرانجام بتاریخ  دوزادهم  اگست سال 2000 میلادی از این جهان  رخت سفر بستی و داغ  خونین را بردل  همسر، چهارفرزند ، عروس و نوه گانت گذاشتی.

اری پدر جان !  نور و روشنی منزل ما برای ابد خاموش شد . اما شمعی که  در گوشه خانه  با موجودیت تو گاهی  روشنی اش را ظاهر نساخته بود ، تاکنون  روشنی همان خانه  را حفظ کرده است  و ان نور از شمع وجود مقدس مادرم است  که بعد از تو  وظیفه  مادری و پدری را برای فرزندان  ، عروسان و نواده گانش  انجام داده است .

درود خداوند  بر روح پاکت پدر جان

یازده همین  سالروز وفات پدر بزرگوارم الحاج باشی احمد علی قاسمی را خدمت والده محترمه  ، برادرانم هریک دکتور عنایت الله قاسمی و همسر و فرزندان عزیزش، خلیل الله قاسمی ، همشیره مهربانم  زهرا قاسمی ،  همسرم  و فرزندانم  و تمامی اعضای خانواده  قاسمی و پسر عموها و دوستان آن مرحوم  تسلیت عرض میدارم .

پدر عزیزم ! روحت شاد و یادت گرامی باد